سلام, دوستان متاهلم میگن: "پسرخوش به حالت تنهایی زندگی میکنی, هر کاری بخواهی میتونی بکنی, هر جایی که بخواهی میری, به کسی جواب نمیخواد بدهی". حرفاشونو میفهمم اما باهاشون هم نظر نیستم! هر دو سمت زندگی رو دیده ام, در تنهایی زیبایی نیست! نه بخاطر اینکه آدم هم صحبت نداره, جبر زندگی در دوران کودکی تجربه و هنر تنها زندگی کردن روآموخته, میدونم چطوری میشه دوست پیدا کرد و با اون کمبود هم صحبتی رو جبران کرد اما چیزی که نگرانم میکنه نبود یکیه که قلبت بدون اختیاربراش بتپه, یکی که دوسش داشته باشی حتی خودت ندونی چرا! یکی که حتی وقتی مرور زمان گرد عادی شدن روتون بپاشه هنوز دوسش داشته باشی, اون نبوده که رنج آوره و جای تاسف داره! به نظرم نکته مهمی که انسان به آن بی توجهه واقعیت "یکباره بودن" زندگی است! این زندگی که همه ما مطمئنیم توش هستیم و نبودن هیچ ضمانتی از "زندگی بعد از این"! این تنها فرصتی که داریم! باور کنیم که به بهترین شکلی که سزاوار انسان خردمنده میتونیم و باید زندگی کنیم و همزمان همون رو برای دیگران هم بخواهیم بخصوص برای اونی که قرار باهات زیر یه سقف زندگی کنه! این میتونه ضمانتی باشه که دو انسان که مطمئنا با هم تفاوتهایی در طرز فکر, تربیت, آموزش و ... دارند رو زیر یک سقف بهشون آرامش داد, تا دیگر در آرزوی جدا شدن و" تنها وآزاد" زندگی کردن نباشند! این مکان مثل ویترینی میمونه که ما با کمترین اطلاعات این شانس رو پیدا میکنیم کمی با هم آشنا میشیم, مطمئنا کافی نیست ولی بسان یه مهمونی میمونه, جایی که ممکنه خیلی ها رو ببینی, سلام و گفتگویی داشته باشی اما قلبت نلرزه و با احترام رد شی و بری و اگه خوش شانس باشی, بلرزه! امیدوارم همه ما با آنچه سزاوارش هستیم برسیم!