زندگی، در صدف خویش گُهَرساختن است. عمری را صرف ساختن مروارید کردم. حال تو در کنار ساحل، صدف خالی جمع میکنی؟ از اشنایی با کساییکه برای زندگیشون هدف دارند خوشحال میشم. منو با نوشتن عددهای یک دو درانتهای نامم در شبکه جهانی که با ی ا ه شروع میشه میتونید پیدا کنید. من نه عاشق هستم ونه محتاج نگاهی که بلغزد برمن من خودم هستم وتنهایی و یک حس غریب که به صدعشق وهوس می ارزد من نه عاشق هستم ونه آلوده به افکار پلید من به دنبال نگاهی هستم که مرا از پس دیوانگی ام میفهمد !! ............................ پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را خویش خویش من مرا و هر چه من ها بود سوخت کشتم آن خویش و زخاکش پروریدم خویش را معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس خویش بینی را گزیدم تا گذیدم خویش را می شدم ساقی شدم ساغر شدم مستی شدم تا زتاکستان هستی خوشه چیدم خویش را سردی کاشانه را با آه گرمی داده ام راه را بر خورشید بستم تا دمیدم خویش را برده داران زمانها چوب حراجم زدند دست اول تا برآمد، خود خریدم خویش را بزم سازان جهان می از سبوی پر خورند من تهی پیمانه بودم سر کشیدم خویش را اشک و من با یک ترازو قدر هم بشناختیم ارزش من بین که با گوهر کشیدم خویش را شمعم و با سوختن تا آخرین دم زنده ام قطره قطره سوختم تا آفریدم خویش را