اشک رازی ست لبخند رازیست عشق رازیست اشک آن شب لبخند عشقم بود قصه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چونان که بدانی یا چیزی چونان که بخوانی من درد مشترکم مرا فریاد کن درخت با جنگل سخن میگوید ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم ....,....