در آغوش خاک و آسمان زندگی میکنم. با سکوت آشنا هستم، با چای، رقص، مدیتیشن و صدای پاهای سگی که سایهی جانم است. جای دنبال کردن دنیا، با لحظهها مینشینم و نگاه میکنم و چای مینوشم. شعر میخوانم، نان میپزم، میبخشم، و گاه با درختی راز دل میگویم. نه در پی جمع کردنم، نه در پی رفتن؛ من برای بودنم، من برای عاشق بودنم.