درون من زنى است كه عاشقى كردن را خوب بلد است و ابايى ندارد از خنديدن به هر آنچه كه بار ميشود بر شانه هاى نحيفش… زنى كه در عين ظرافت و لطافت، هر روز يك تنه به نبرد با مشكلات ميرود و سر خم نميكند مگر ازسر بندگى… زنى كه هنوز بسان كودكان دنيايش پاك است و بى آلايش و ديوانه ى كودكى كردن… زنى كه افسار دلش را چنان محكم در دست گرفته تا مبادا در اين بازار وانفسا حرمت عشق خدشه دار شود. باشد تا به وقتش كعبه ى آمال مردى شود كه عشق را و زندگى را فهم كرده است…!