من از بچگی عاشق درس و مدرسه بودم. به لطف خداوند درهای ادامه تحصیل با مشکلات فراوان و پشتکار خودم و همکاری و فداکاری همسر مرحومم به رویم باز شدند. بالاخره توانستم خودم را تا آنجا که ممکن بود در زندگی بالا بکشم. من الان در دو کالج تدریس میکنم. عاشق کارم هستم. دانشجوهایم مرا خیلی دوست دارند و تعجب میکنند وقتی از استادشان محبت میبینند و فرجه میگیرند. من در کلاس در کنار تدریس مطالب درسی سعی میکنم به آنها درس خوبی و انسانیت و مهربانی بدهم. گفتار نیک، پندار نیک و گفتار نیک را پاس میدارم و آنها ستون زندگی من هستند و آن را در دیگران ارج مینهم. همسر مرحومم بعد از پنج سال مبارزه با سرطان ریه دار فانی را وداع گفت. این درد و رنج سنگینی است. من صاحب دو فرزند صالح و نازنینم. من متاسفانه چون دائما مشغول کار هستم دوستان زیادی ندارم. خیلی ها پس از مرگ همسرم دیگر زیاد سراغی از ما نمیگیرند. من با توصیه دکترم به این مجموعه پیوستم تا دوستی تازه پیدا کنم. من بیزنس خودم را هم اداره میکنم. محتاج هیچ مردی برای پول نیستم. زنی هستم موفق و خود ساخته که زندگی بدجوری زمینش زده.....اما.....من با سرنوشت نمیجنگم و به آنچه خواست پروردگار بوده تسلیمم. شاید سرنوشتی جدید برایم رقم میخورد. من اینجا بدنبال کار ناباب نیستم. من بانویی نجیب، عارف، متین و سالکم. فقط احتیاج به یک دوست مهربان دارم چون بشدت احساس تنهایی میکنم.