مردی که مانده بود، مردی که می گذشت در آرزوی تو، از شانه های دشت مردی که بی امان، انکار کرده بود تقدیر خوبش را، این بود سرگذشت من به دنبال یک ارتباط جدی با هدف ازدواج هستم ، مشکلی از نظر درآمد و اقامت ندارم ، تها مساله پیدا کردن یک شریک و همسفر مهربان و وفادار برای ادامه ی زندگی است. من یک پسر نه ساله دارم که با همسر سابقم زندگی می کند و به داشتن بچه علاقه مندم. من شاعرم و در کتابخانه ی ملی ایران دو مجموعه شعر ثبت شده ( و البته چاپ نشده) دارم. عاشق طبیعت و حیوانات هستم و همین طور به روانشناسی و تحلیل مسایل اجتماعی علاقه مندم. آشپزی جز علاقه مندی های من هست و اگر آماده کردن قورمه سبزی ، قیمه و فسنجان را بلد نیستید ، نگران نباشید ;) در نهایت اگر دوست دارید که با مردی مسولیت پذیر و همراه زندگی کنید تا حد زیادی می توانید به من اعتماد کنید. الهی چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار