. من آدم تنها زیستن نیستم، آدم نشستن و چای و قهوه خوردن و فکر کردن به بالهای ظریف یک زنبور، باید کسی باشد که صبح که بیدار میشوم نگاه کنم توی چشمهایش و خودم را ببینم که لبخند میزنم از داشتنش، باید کسی باشد که بگویم دوستت دارم و هر آنچه درونم از احساس است برای تو میجوشد، من آدم تنها بودن نیستم، باید کسی باشد که لحظات بودنم را به او فکر کنم و صبح تا وقتی که برمیگردم و در آغوش میفشارمش درون من با من در ضربان قلبم شریک باشد، من آدم تنها زیستن نیستم، باید به کسی بگویم دوستت دارم و در لحظات نبودنت دلم از تنهایی نبودنت فشرده میشود، باید کسی باشد برایش بنویسم، بخواند و احساس کند انچه خیال بود در واقعیت در آغوشش آرام گرفته است. من آدم تنها زیستن نیستم، من آدم نشستن و خیال کردن نیستم، باید کسی باشد که تمام بودنت را خلاصه کند در میان لبهایش. باید یکی باشد